زن در نگاه کلى
قبل از این که شخصیت زن را از دیدگاه نهجالبلاغه بررسىکنیم، بجاست موقعیت و شخصیت او را در جوامع غیراسلامى (پیش از اسلام و پس از آن) بررسى کرده، دیدگاه کلى اسلام را در مورد این رکن اساسى و با ارزش جامعه را بیان مىکنیم؛ تا حقانیت این مکتب پویا، بیش از پیش براى ما روشن شود.
در ادوار پیش از تمدن، نه تنها زن را از جنس انسان نمىدانستند، بلکه با وى همچون یک حیوان بهره ده، برخورد مىکردند. فیلسوف معروف فرانسوى، دکتر گوستاولبون مىنویسد:
«زن را یک مخلوق پست و فرومایه خیال مىکردند که فائده وجودیش تنها در خدمت خانه و تکثیر نسل بوده است.»(1)
فیلسوف شرق، عارف بزرگ اسلامى، استاد علامه طباطبائى «قدس سره» مىنویسد:(2)
«در قبائل دور از تمدن، مانند وحشیان آفریقا واسترالیا وجزائر مسکونى اقیانوسیه و اهالى بومى آمریکاى قدیم و غیره، زندگى زنان نسبت به مردان، مانند زندگى چارپایان و سایر جانوران اهلى نسبت به انسان بوده است.
چنان که انسان از روى غریزه استخدام، به خود حق مىدهد که در چارپایان و سایر حیوانات اهلى، به هر نحو و براى هر کارى بخواهد تصرف کند، از پشم و کرک و گوشت و پوست خون و استخوان و شیر و سایر منافع آنها استفاده نماید، و آنها را براى نگهبانى و باربرى و کشاورزى و شکار واغراض بى شمار دیگر به کار گیرد، و این جانوران بى زبان از مزایاى زندگى و آرمانهاى حیاتى در خوراک ومسکن و استراحت و جفتگیرى جز آن چه را انسان راضى باشد، بهرهاى ندارند و البته انسان هم جز به چیزهایى که براى زندگیش سودمند است و منافاتى با اغراض وى در تسخیر آنها ندارد .
راضى نخواهد شد و گاهى کار به گزاف کارىها و زورگوییهاى عجیبى مىکشد که اگر آن حیوان استخدام شده ناظر کارهاى خودش بود برایش بسى مایه شگفتى مىشد، مثلاً بى گناهى، بدون کوچکترین جرمى مورد ظلم و ستم واقع مىشود و هر چه فریاد مىکند کسى به فریادش نمىرسد، و ستمکارى بدون هیچ مانعى مشغول تعدى به دیگران مىگردد، و از طرفى یک حیوان، بدون هیچ استحقاقى در راحتترین و لذیذترین وضع زندگى خویش به سر مىبرد مانند حیوان نرى که براى جفتگیرى آماده شده و از طرفى دیگر، حیوان بارکش اسب آسیاب بدون هیچ گناهى دائما رنج ببرد. حیوان بیچاره از حقوق حیاتى بهرهاى ندارد جز آن چه را انسان از حقوق خودش بشمارد، و در این صورت اگر کسى به آن تعدى کند از اینکه به مِلک مالکش تعدى نموده مورد مؤاخذه قرار مىگیرد نه از نظر این که به حیوان بىگناهى تعدى کرده است و همه اینها روى این اصل است که انسان، وجود حیوانات را تبعى و طفیلى و فرع وجود خویش مىداند.»
وى مىافزاید:
«حیات زنان هم در میان قبائل وحشى نسبت به حیات مردان یک زندگى تبعى به شمار مىرفت واعتقادشان این بود که زن براى مرد خلق شده است، و به طور اجمال زن در وجود و زندگى تابع مرد بود و هیچگونه استقلالى از خود نداشت مادامى که ازدواج نکرده بود پدر، و بعد از ازدواج شوهر، ولى مطلق او بود.
مرد مىتوانست زنش را به هر کسى بخواهد بفروشد یا ببخشد، یا او را براى فرزند آوردن و خدمت کردن، قرض بدهد و مىتوانست به هر نحوى بخواهد او را مجازات کند و حتى او را بکشد و مىتوانست رهایش کرده، به حال خود بگذارد، بمیرد یا زنده بماند، و مىتوانست او را مانند گوسفندى بکشد و گوشتش را بخورد، به خصوص هنگام قحطى و میهمانى اموال و حقوق زن هم در خرید و فروش و داد و ستد، متعلق به مرد بود.
بر زن لازم بود که هر امرى را پدر یا شوهرش مىکند اطاعت نماید ودر هیچ کارى استقلال نداشته باشد، و تمام امور خانه دارى و بچه دارى و کلیه احتیاجات زندگى مرد را متحمل شود، باید از کارها سختترین آنها را مانند باربرى و گلکارى و غیره انجام بدهد، و از صناعات و حرفهها پستترین آنها را پیشه نماید کار به جایى رسیده بود که زن مىبایست پس از وضع حمل، بلافاصله پىِ وظائف خدمتکارى مىرفت و مرد چند روز به جاى او مانند بیمارى بر بستر مىخوابید و خود را مداوا مىکرد اینهاکلیات حقوق و ظایف زن بود وعلاوه بر اینها، هر طایفهاى از این طوایف وحشى، به حسب اختلاف مناطق و محیطهاى زندگى، آداب و رسوم مخصوصى نیز داشتند که مىتوان آنها را از کتابهایى که در این موضوع نوشته شده، به دست آورد» .